نویسنده: سجاد کریمى پاشاکى (1)



 

چکیده

فضاى حیاتى هر کشور از لحاظ منابع و جایگاه، محدودیت‏هایى دارد. بنابراین، کشورهاى استعمارگر براى تأمین فضاى حیاتى خود، اقدامات استعمارگرانه‏اى به کار مى‏گیرند که این موضوع در هزاره‏ى جدید، با ابزار مبارزه با تروریسم و سلاح‏هاى کشتار جمعى تجلى یافته است.
گستره‏ى جغرافیایى جهان اسلام از ویژگى‏هاى خاص ژئوپلیتیکى برخوردار است و با توجه به منابع سوخت‏هاى فسیلى و معدنى و بخصوص جایگاه راهبردى خاورمیانه در جهان، از گذشته تاکنون به شیوه‏هاى گوناگون مورد استعمار و تجاوز کشورهاى غربى قرار گرفته است.
این تحقیق در نظر دارد ضمن ارائه‏ى تعریفى جامع از »ژئوتروریسم«، به محورهاى ژئوپلیتیکى استعمار فرانو در این زمینه بپردازد و ژئوتروریسم را به عنوان یکى از مظاهر استعمار فرانو بررسى نماید.
نتایج حاصل از این تحقیق بیانگر آن هستند که کشورهاى استعمارگر به نام »مبارزه با تروریسم«، در صددند جایگاه خود را در جهان اسلام، بخصوص کشورهاى منطقه‏ى خاورمیانه، مستحکم نمایند و با حمایت از برخى گروه‏هاى تروریست و آشوبگر، ضمن توجیه حضور خود، به بهره‏بردارى از منابع طبیعى و انسانى این کشورها بپردازند.
کلید واژه‏ها: ژئوتروریسم، استعمار فرانو، فضاى حیاتى، ژئوپلیتیک، خاورمیانه و جهان اسلام.

مقدمه

چپاول، بهره بردارى، غارت، استثمار و سلطه جویى از جمله واژگانى هستند که تداعى کننده‏ى سیطره‏ى عده‏اى بر دیگران و به عبارت دیگر، استعمارگرى هستند. این سلطه جویى بنا به شرایط سیاسى، نظامى و اقتصادى ایجاد و با استفاده از ابزارهاى خشونت و نیرنگ ممکن مى‏گردد.
پرتغال، اسپانیا، انگلستان، امریکا و آلمان از جمله کشورهایى هستند که در طول تاریخ، از آنان به عنوان »استعمارگر« یاد شده است. با این حال، هدف سنتى استعمار، استفاده از منابع زراعى، کشاورزى و یا نیروى کار بود. اما امروزه که استعمارگران نو به وسیله‏ى قوانین بین‏المللى و منطقه‏اى و نیز مخالفت افکار عمومى از سلطه جویى نظامى و تجاوز به قصد چپاول منع شده‏اند، آیا مى‏توان مدعى شد که دیگر استعمار و استعمارگرى در جهان کنونى وجود ندارد؟
وضعیت نابسامان جهان حاکى از آن است که این ادعا حقیقت ندارد و کشورهاى قدرتمند با نفوذ در سازمان‏هاى بین‏المللى، استعمار خود را شکلى قانونى مى‏کنند و همانند گذشته، در جهت نیل به اهداف سلطه جویانه‏ى خود گام برمى‏دارند.
محورهاى مهم ژئوپلیتیکى تروریسم را باید پس از 11 سپتامبر جست و جو کرد. تروریست‏هاى افراط گرا مایل‏ها دورتر از تجمعشان، نمادهاى سرمایه‏دارى نوین را هدف خود قرار دادند و بدین‏سان، راه را براى نخستین جنگ‏هاى هزاره‏ى سوم هموار ساختند. ایالات متحده‏ى امریکا با بهره گرفتن از نفوذ خود در سازمان ملل، ائتلاف ضد تروریستى تشکیل داد و جنگ با تروریسم را در افغانستان شروع کرد و این موضوع زمانى به وقوع پیوست که افکار عمومى با استفاده از قدرت رسانه‏اى، مشروعیتى هر چند نسبى براى از بین بردن تروریست‏ها قایل شده بودند. اما در واقع، روابط نامحسوس برخى کشورهاى غربى با برخى از گروه‏هاى تروریستى و یادآورى گذشته‏ى روشن این روابط و نیز برخورد محافظه کارانه‏ى آنها در مبارزه با گروه‏هاى تروریستى این شبهه را ایجاد مى‏کند که آنان چه هدفى را در وراى جنگ با تروریسم دنبال مى‏کنند؟ همچنین برهم خوردن نظم و ثبات در منطقه چه منافعى براى آنان به ارمغان خواهد داشت؟

بررسى مفاهیم کلیدى

براى پاسخ به این سؤالات توضیح و تفسیر واژگانى همچون »ژئوتروریسم، استعمار فرانو، فضاى حیاتى، ژئوپلیتیک، خاورمیانه، و جهان اسلام« لازم به نظر مى‏رسد.

الف. ژئوتروریسم :

شکل جدیدى از استعمار که از ابزارهایى همچون، مبارزه با تروریسم، و استقرار دموکراسى، براى بهره‏بردارى از منابع حوزه‏ى مشخص جغرافیایى استفاده مى‏کند.

ب. استعمار فرانو :

به شیوه‏هاى نوین استعمارگرى کشورهاى غربى و امپریالیسم جهانى در چپاول کشورهاى ضعیف مى‏پردازد.

ج. فضاى حیاتى :

هر کشور براى ادامه‏ى حیات خود، نیازهاى سرزمینى و راهبردى دارد که به دست آوردن آنها، موقعیتش را در نظام بین‏الملل تثبیت مى‏نماید.

د. ژئوپلیتیک :

به دانشى گفته مى‏شود که در آن، عوامل و پدیده‏هاى جغرافیایى تأثیر مستقیمى بر سیاست‏هاى یک کشور مى‏گذارند.

ه. خاورمیانه :

گستره‏اى از کشورهاست که در برخى تعاریف، از مصر آغاز مى‏شود و تا مرزهاى ایران با افغانستان ادامه دارد. در تعاریف دیگر، شامل، لیبى، مصر، شاخ افریقا و مجموعه کشورهاى عموما اسلامى تا پاکستان مى‏شود. اهمیت این منطقه در جهان، به لحاظ وجود منابع فسیلى و نیز موقعیت آن در جهان است.

و. جهان اسلام :

به کشورهاى مسلمان جهان اطلاق مى‏گردد. قریب به اتفاق این کشورها در طول تاریخ، تحت استعمار غرب بوده‏اند.

ژئوپلیتیک استعمارى

هر چند استعمارگرى دامنه‏اى فراتر از نظریات ژئوپلیتیکى دارد، اما به کارگیرى علم ژئوپلیتیک دریچه‏هایى نو براى استعمار گشوده است.
در سال‏هاى اولیه‏ى قرن بیستم، کى الن و سایر متفکران امپریالیستى )استعمار طلب( ژئوپلیتیک را به عنوان آن بخش از دانش استعمارى غربى فهمیدند که از رابطه‏ى جغرافیاى طبیعى و زمین با سیاست بحث مى‏کرد. (2)
از این رو، با توجه به سوابق کشورهاى قدرتمند در گسترش قلمرو سرزمینى و بهره‏بردارى از منابع سایر مناطق جغرافیایى، ژئوپلیتیک نیز به عنوان دانشى براى توسعه‏ى اهداف استعمارى به کار گرفته شد. هر چند اهداف و دامنه‏ى آن در گذشته محدود و منطقه‏اى بود، اما امروزه دانش ژئوپلیتیک به منظور تحقق اهداف محلى، منطقه‏اى، جهانى و راهبردى مورد بهره‏بردارى کشورها قرار مى‏گیرد.
انجمن‏هاى جغرافیایى، که غالبا در نیمه‏ى اول قرن نوزدهم در اروپا تأسیس گشتند، در جهت اهداف توسعه گرایانه و دولت‏هاى متبوع خویش تلاش مى‏کردند.
جغرافیادانان با تمام قوا، در راه هموار کردن زمینه‏هاى مستعمراتى و مستعمره یابى مى‏کوشیدند [و نیل به] هدف‏هاى استعمارى و اقتصادى که بدون تهیه نقشه عملى نبود [با انجام] کارتوگرافى و تهیه‏ى نقشه از نواحى مورد نظر در اولویت قرار گرفت. (3)
کشورهاى جهان حالتى هرمى یافتند که طبقات حاکم اروپایى از طریق اعمال کنترل بر سرزمین‏ها و سرمایه‏ى ملل دیگر، در رأس این هرم قرار گرفتند و تفوق سیاسى، اجتماعى، فرهنگى و اقتصادى و مشروعیت خود را خواست الهى مى‏دانستند. (4)
پیش از به وجود آمدن واژه‏ى »ژئوپلیتیک« توسط رودلف کیلن )Kudolf Keillen(، نظریه‏هاى مهم ژئوپلیتیکى درباره‏ى توسعه‏ى استعمارى مطرح شد که از این میان، مى‏توان به نظریه‏هاى »قدرت دریا« آلفرد ماهان )Alfred Mahan( و »فضاى حیاتى« فردریک راتزل )Feridrich Ratzel(، »قدرت خشکى - قلب زمین« هالفورد مکیندر )Halford Mackinder( اشاره کرد. مجموعه‏ى این نظریات به همراه نظریه‏ى »قدرت خشکى - قلب زمین« کارل هاوس هوفر )Karl Haushofer( و »کمربند حاشیه‏اى« نیکلاس اسپایکمن )Nicholas Spykman( به عنوان گفتمان ژئوپلیتیکى استعمارى از جایگاه ویژه‏اى برخوردار شد. (5) علاقه به تصاحب جهان میان ابرقدرت‏ها و کشورهاى استعمارگرى همچوهن انگلستان و امریکا و آلمان و نیز فرانسه رقابتى به وجود آورد که در نهایت، منجر به گسترش امپریالیسم جهانى در سطح کره زمین شد. کارشناسان ژئوپلیتیک با بررسى وضعیت راهبردى نقاط مهم جهان همچون، خاورمیانه، شاخ افریقا و آسیاى جنوب شرقى پیشنهادات استعمار گرایانه‏اى را براى حضور سیاسى در مناطق یاد شده به دولت مردان دادند.
هر یک از این دولت‏هاى استعمارى، اندیشمندان پیشرو و حکومتى خودشان را به وجود آوردند و متغیرهاى فرهنگى خاصى از جغرافیاى سیاسى را با ملغمه‏اى از دانش جغرافیایى و سیاست‏هاى راهبردى شده‏ى استعمارى، ایجاد کردند. (6)
در دوران استعمار کهن، دولت‏هاى قدرتمند به فراخور امکانات نظامى و سیاست‏هاى توسعه طلبانه‏ى خود، به اقصا نقاط جهان گام برداشتند و با تصاحب منابع، معادن و بهره‏کشى از مردم، ضمن در هم آمیختن قلمرو خواهى خود با استعمار، در فراهم آوردن امکانات لازم به منظور توسعه‏ى فضاى حیاتى خود، با پرداخت بهایى ناچیز اقدام نمودند. گذشت زمان و تحول در فرایند استعمارگرى موجب نوع دیگرى از استعمار، اما در گستره‏ى وسیع‏تر گشت.
واژه‏ى »امپریالیزم« مفهومى نوین است که در اشاره به شیوه‏ى رفتار نظام‏هاى حکومتى با جهان سیاسى به کار مى‏رود؛ شیوه‏اى که »جهان گرایى« را بر اساس چیره شدن و حکومت یافتن بر ملل چندگانه، پى‏گیرى مى‏کرد. (7)

فضاى حیاتى و استعمار فرانو

فردریک راتزل با ارائه‏ى نظریه‏ى ژئوپلیتیکى خود، دولت‏ها را براى کسب فضاى حیاتى بیشتر، وسوسه کرد. نوشته‏هاى وى توجیه مناسبى براى توسعه‏ى امپریالیستى بود. (8) وى در کتاب خود، تحت عنوان جغرافیاى سیاسى، که در سال 1897 انتشار یافت، تأثیر محیطهاى طبیعى بر فضاهاى سیاسى را بررسى نمود. به دلیل آن که وى یک زیست شناس بود، با مطالعه‏ى گیاهان و حیوانات، پیشنهاداتى در خصوص هماهنگ شدن انسان با طبیعت ارائه کرد. او معتقد بود:
کشورها مانند یک موجود زنده، تابع قوانین خاص خود هستند. از دیدگاه راتزل، دولت حاصل تکاکل ارگانیک است و اجزاى وابسته‏ى آن، شبیه درختى است که اندام فضایى آن در خاک قرار دارد و براى آن که این اندام رشد و تکامل یابد، توسعه‏ى ارضى لازم و ضرورى مى‏نماید. (9)
راتزل با قایل شدن انداموارگى براى یک کشور، آن را به محیط طبیعى و زمین وابسته دانست.
در واقع، مشابهت انداموارگى کشورها و جامعه‏ى انسانى، ورود جغرافیا را به قلمروهاى علمى امکان پذیر ساخت. این موضوع نه تنها به ترکیب ماهرانه‏ى جهان بینى طبیعى و انسانى مربوط مى‏شد، بلکه این ترکیب ماهرانه کاملا در خدمت اقتدار گرایى امپریالیستى قرار گرفت و در سراسر جهان، به اروپا محورى و توسعه‏ى قلمروهاى اروپایى شتاب بخشید. در نهایت، جغرافیاى نو به صورت ابزارى در دست سرمایه‏دارى در حال گسترش درآمد و تبیینگر فرهنگ امپریالیستى گردید. (10)
بر مبناى نظریه‏ى وى، دولت به مثابه‏ى موجود زنده‏اى است که براى حیات خود، باید فضایى مناسب داشته باشد.
بر اساس این نظریه، در درجه‏ى اول خاک یک کشور بهترین نماینده‏ى قدرت سیاسى و پیشرفت فرهنگى آن است و در درجه‏ى دوم، موقعیت جغرافیایى و تأثیر آن در سیاست ممالک، اهمیت زیادى دارد. (11)
بدین روى، هیتلر با استناد به این نظریات، براى توسعه‏ى فضاى حیاتى خود آغازگر جنگ جهانى دوم شد.
فضاى حیاتى مورد نظر راتزل برگرفته از اندیشه‏هاى انداموارگى وى و نیز تأثیر داروینیسم اجتماعى بود. او براى هر یک از گروه‏هاى گیاهى و جانورى، فضایى خاص در نظر مى‏گرفت و اعتقاد داشت: ازدیاد نسل‏هاى جانورى و گیاهى باید همراه فضایى به منظور رشد و تکامل باشد. بنابراین، او معتقد است:
اگر جمعیت یک کشور به تدریج افزایش یابد، [نیاز] به فضاى حیاتى اجتناب ناپذیر خواهد بود و مرزهاى رسمى سیاسى، اعتبارى نخواهد داشت. اگر کشورى در چنین شرایطى، نتواند به فضاى حیاتى تازه‏اى دست یابد، به تدریج، ضعیف و پژمرده خواهد شد. (12)
عوامل تشکیل دهنده‏ى فضاى حیاتى نه تنها فقط سرزمین به عنوان عامل سکونت‏گاه، بلکه منابع طبیعى و حتى موقعیت‏هاى سیاسى را نیز شامل مى‏گردد. تأکید بر مکمل‏ها و علایق ژئوپلیتیک در دوران حاضر و نیز بهره گیرى از عوامل »ژئواکونومیک« همگى در جهت تأمین فضاى حیاتى کشورها مورد استفاده قرار مى‏گیرند. راتزل نیز فقط معتقد به گسترش سرزمینى صرف نبود، او اعتقاد داشت:
سرزمین‏ها نباید تنها محدود به زمین‏هاى حاصلخیز کشاورزى باشد، بلکه ممکن است بخشى از سرزمین‏ها از نظر ارزش‏هاى سیاسى واجد اهمیت باشند. براى راتزل، پیشرفت‏هاى فرهنگى، از توسعه‏ى فضایى کشورها جدا شدنى نبود. (13)
بنابراین، نمى‏توان فضاى حیاتى و نیز برنامه ریزى درباره‏ى آن را در سیاست گذارى کشورها، به ویژه کشورهاى ابرقدرت، نادیده گرفت؛ زیرا آنها براى به دست آوردن موقعیت سیاسى و اقتصادى تثبیت شده و تأثیر گذارى هر چه بیشتر در روند معادلات جهانى، که در نهایت، به ایجاد یک سلطه‏ى منطقه‏اى، فرامنطقه‏اى و یا جهانى خواهد انجامید، باید فضاى حیاتى خود را توسعه بخشند و مقدمات استفاده از فضاهاى جغرافیایى دیگر را فراهم آورند.

ژئوتروریسم و استراتژى امریکا در جنگ علیه تروریسم

استفاده از بازارهاى تجارى و بهره بردارى از منابع معدنى در گذشته، رواج بسیار داشته و حضور کشورهایى همچون پرتغال، بریتانیا و هلند در این مناطق همراه با استعمارگرى بوده است. پس از ورود نظام جهانى به دوره‏ى امپریالیسم، تمام مسلمانان به مسئله‏ى »استعمار« حساسیت پیدا کردند، بخصوص که بسیارى از استعمارگران، ده‏ها و یا حتى صدها سال از مستعمرات اسلامى خود بهره بردارى مى‏کردند. تأکید شوروى )سابق( بر دست‏یابى به آب‏هاى خلیج فارس، تلاش براى تحت کنترل درآوردن کانال سوئز توسط بریتانیا و همچنین تلاقى منافع آلمان با منابع خاورمیانه و ظرفیت راهبردى خطوط راه‏آهن و فرصت‏هاى نفوذ تجارى و سیاسى شرق در اواسط قرن نوزدهم و از زمان جنگ جهانى دوم، که از جمله درون مایه‏هاى همیشگى تفکر ژئوپلیتیکى آلمان‏ها بود، و نیز طرح نافرجام خط آهن برلین - بغداد نیز که در همین زمینه، مطرح شد، (14) همگى در جهت نیل به اهداف استعمارى صورت پذیرفتند.
پس از بررسى تاریخ استعمار به طور گذرا، این سؤال مطرح مى‏شود که امروزه، که تجاوز، استعمار و استثمار از منابع کشورها خلاف مقررات و قوانین سازمان ملل متحد است، دولت‏هاى استعمارگر چگونه مطامع امپریالیستى خود را تأمین مى‏کنند؟ آیا آنها دیگر در فکر قلمرو خواهى نیستند؟
اگر چه شیوه‏هاى استعمارى کهن کاربرد خود را در زمان معاصر از دست داده است، اما روش‏هاى نو استعمارى سبب مى‏شوند کشورهاى ضعیف با وجود استقلال سیاسى حقیقى یا ظاهرى، همچنان در مراحل رشد اقتصادى در جا بزنند و یا حتى عقب بروند و در برابر، کشورهاى پیشرفته از بهره بردارى منابع آنها و از راه داد و ستد اقتصادى، سودهاى کلان به دست آورند. (15)
»ژئوتروریسم« شامل دو کلمه‏ى »ژئو« به معناى زمین و »تروریسم« است که در واقع، به اختصار، به عمل خشونت آمیز غافلگیر کننده با هدف سیاسى علیه فرد یا افراد اطلاق مى‏شود. ژئوتروریسم از دو طریق نمود مى‏یابد:
الف. انجام فعالیت‏هاى تروریستى توسط دو یا چند گروه که مدعى حاکمیت یافتن و تصاحب قدرت سیاسى بر حوزه‏ى جغرافیایى خاصى هستند. (16)
ب. تروریست آفرینى و حمایت از تروریست‏ها - رسمى و یا غیر رسمى - براى ایجاد بى‏نظمى به منظور حضور و بهره بردارى استعمارى از منابع طبیعى و انسانى حوزه‏ى جغرافیایى معین.
عینیت بخشى به ترکیب این دو واژه در غالب محور دوم را مى‏توان پس از 11 سپتامبر و شروع جنگ در افغانستان و عراق جست و جو کرد. پس از 11 سپتامبر، نو قلمرو خواهى ایالات متحده‏ى امریکا در قالب جنگ با تروریسم و سلاح‏هاى کشتار جمعى شروع شد. با وجود شبهاتى که در خصوص چگونگى پدید آمدن این حادثه توسط کارشناسان مطرح شد و این حادثه را مشکوک توصیف کردند، اما اجماع علیه جنگ با تروریسم صورت گرفت و بعد روانى حادثه نیز اذهان عمومى را تا حدى براى از بین بردن تروریست‏ها در افغانستان مجاب نمود. اما با اینکه قریب شش سال از شروع این جنگ مى‏گذرد، نه تنها تروریسم در افغانستان ریشه کن نشده، بلکه سلاح‏هاى کشتار جمعى نیز در عراق پیدا نگشته است. با این وصف این سؤال مطرح مى‏شود که علت واقعى حمله به این دو کشور چیست؟ چرا تروریسم اکنون به سراسر خاورمیانه و حتى فراتر بسط پیدا نموده است؟ جواب این سؤال را باید در نوقلمرو خواهى قدرت‏هاى بزرگ و تأمین فضاى حیاتى آنها جست و جو کرد که با توجه به گسترش فضاى خود و در جهت تأمین منافع فضاى حیاتى به سوى نقاط راهبردى جهان گام برداشته‏اند. ظهور واژه‏ى »ژئوتروریسم« در پس نوقلمرو خواهى قدرت‏هاى بزرگ به عنوان ابزارى براى توجیه اقدامات و نیل به اهداف راهبردى مورد استفاده قرار مى‏گیرد.

اهداف عمده‏ى ژئوتروریسم

درست است که 11 سپتامبر ژئوپلیتیک منطقه را از خود متأثر ساخت، اما هدف نهایى جنگ تنها مبارزه با عده‏اى بنیادگرا و توهم سلاح‏هاى کشتار جمعى صدام حسین نبود، بلکه هدف حضور ایالات متحده‏ى امریکا و تثبیت این حضور در منطقه‏ى خاورمیانه بود. اهداف ژئوتروریسم در خاورمیانه در جهت هدفى بزرگ‏تر یعنى جهانى سازى و یا به عبارت دیگر، امریکایى ساختن جهان صورت مى‏پذیرد. بنابراین، سه هدف عمده‏ى ژئوتروریسم عبارتند از:

الف. تأمین فضاى حیاتى مورد نیاز

ویژگى انداموارگى، که یک کشور را به منابع طبیعى و موقعیت‏هاى جغرافیایى محتاج مى‏سازد، ایالات متحده را بر آن داشت به نام »مبارزه با تروریسم جهانى« و در واقع، براى تأمین مقاصد اقتصادى و سیاسى خود، آغازگر این نبرد باشد. هر چند از قبیل این جنگ‏ها، کارخانه‏هاى بزرگ تسلیحاتى و نیز شرکت‏هاى فراملى امریکایى، که خود نیز نفوذ قابل توجهى در دستگاه سیاسى امریکا دارند، سودهاى کلانى بردند، اما تثبیت حضور فیزیکى ایالات متحده نیز در منطقه مى‏تواند چالش‏هایى براى گسترش عمق ژئوپلیتیک ایران فراهم و نیز تهدیدهایى براى ژئوپلیتیک نوین تشیع ایجاد نماید.
استفاده‏ى استعمارى از ذخایر طبیعى نفت در منطقه با توجه به دیدگاه راهبردى امریکا در خصوص منابع فسیلى سرزمین‏هاى خود، که مبنى بر ذخیره سازى است، از دیگر دلایل کسب فضاى حیاتى بیشتر است.
بسیارى در سراسر جهان، بخصوص خاورمیانه، معتقدند: نفت یک عامل برانگیزنده‏ى اصلى در تهاجم امریکا به عراق بود و گاهى شواهدى براى تأیید آن عرضه مى‏شود. براى مثال، پل ولفویتز، معاون وقت وزیر دفاع، در پاسخ به سؤالى درباره‏ى اینکه چرا امریکا به عراق پرداخت، نه کره شمالى؟ پاسخ داد که یک تفاوت آن بود که عراق در نفت شنا مى‏کند. در حالى که نفت آشکارا در هدف گیرى عراق نقش داشت، شکل نقشه‏ى نفتى، که نو محافظه‏کاران امریکایى مى‏خواهند ترسیم کنند، کمتر روشن است. (17)
»ژئواکونومیک« امروزه به یکى از مهم‏ترین رویکردهاى دول در شکل دهى به روابط بین‏المللى تبدیل شده است. بنابراین، کشورها سعى مى‏کنند بیشترین نفع را در تعاملات فى ما بین کسب نمایند. ایالات متحده نیز به عنوان یکى از قدرت‏هاى اقتصادى جهان، هیچ گاه بدون در نظر گرفتن مخارج هنگفت جنگ، به سوى رویکرد نظامى علیه کشور یا گروهى سوى نمى‏آورد. بنابراین، اصطلاحا با سبک و سنگین کردن عایدى‏ها و هزینه‏هایش در جنگ، اقدام خواهد کرد. براى نمونه، مى‏توان به جنگ خلیج فارس علیه عراق اشاره نمود که هزینه‏هاى آن را تا چند برابر، کشورهاى عربى منطقه پرداخت نمودند. (18)
جنگ با تروریسم و سلاح‏هاى کشتار جمعى نیز خارج از این مقوله نیست.
هدف اصلى معاون رئیس جمهورى امریکا، دیک چنى، نه تعقیب مردى که در افغانستان در غارها زندگى مى‏کند - وقتى او 40 یا 50 کشور را تهدید مى‏کند و این جنگ به تروریسم ارتباطى ندارد - بلکه هدف اصلى‏اش حفظ تقسیم بندى‏ها و تأکید بیشتر بر »جهانى کردن« است. (19)

ب. پى‏گیرى سیاست خاورمیانه‏ى بزرگ

طرح امریکایى »خاورمیانه‏ى بزرگ« از اهداف راهبردى ایالات متحده در منطقه به شمار مى‏آید و به منظور دگرگون سازى وضعیت ژئوپلیتیکى خاورمیانه طراحى گردیده است. امریکا با حضور فیزیکى در منطقه، تلاش مى‏کند مهندسى مجدد منطقه را بر عهده بگیرد.
طرح نو خاورمیانه‏ى بزرگ، که پس از حادثه‏ى 11 سپتامبر زمینه‏ى اجراى آن فراهم شد، مهم‏ترین اهداف امریکا، به ویژه نو محافظه‏کاران را در خاورمیانه چنین نشان مى‏دهد:
- تسلط بر منابع انرژى خاورمیانه؛
- تغییر تدریجى ژئوپلیتیک خاورمیانه؛
- دموکراتیزاسیون در خاورمیانه؛
- تقویت جایگاه منطقه‏اى اسرائیل؛
- مهار بنیاد گرایى اسلامى. (20)
بنابراین، روى کار آمدن دولت‏هاى غیر سکولار و نیز شیعى تهدید کننده‏ى منافع امریکا در منطقه است. با این وصف، این کشور تلاش مى‏کند از به قدرت رسیدن طیف‏هاى اسلامگرا و یا شیعى در منطقه جلوگیرى نماید. فشار بر دولت ابراهیم جعفرى، نخست‏وزیر )سابق( عراق، و نیز تحت فشار گذاشتن نورى المالکى نخست وزیر کنونى این کشور، و همچنین ارائه‏ى طرح تجزیه‏ى عراق از اقداماتى است که در این زمینه انجام شده است.
ج. تروریست آفرینى و تداوم حضور فیزیکى در منطقه
ابعاد روانى حمله‏ى تروریست‏ها به نقاط گوناگون در جهان، موجب شد »القاعده« و »طالبان« به عنوان تهدیدى جهانى مورد توجه قرار گیرند. اما اگر به تاریخ معاصر مراجعه شود، مشخص مى‏گردد که »القاعده« و »طالبان« از حمایت‏هاى مادى و سیاسى غرب بهره گرفته‏اند. در زمان جنگ سرد، ایالات متحده نقش ویژه‏اى در تجهیز گروه‏هاى مجاهد افغان، که در حال مبارزه با شوروى سابق بودند، داشت.
شکل گیرى جنبش طالبان در سال 1994 و پس از حاکمیت آنها در سپتامبر 1996 در کابل از دید برخى از تحلیل گران و محققین، پدیده و جریان مورد حمایت ایالات متحده محسوب مى‏شد. براى ناظران و محققینى که در دهه‏ى 80 شاهد نقش عمده‏ى استخبارات [اطلاعات] ایالات متحده، پاکستان و عربستان سعودى در جنگ افغانستان علیه شوروى و حکومت مورد حمایت آن در کابل بودند، مشکل است باور کنند که در دهه‏ى 09، CIA، یکى از اضلاع عمده و اصلى این مثلث، دو ضلع دیگر را در افغانستان تنها رها کرده باشد و با آنچه که آنها انجام دادند، همسویى نداشته باشد. (21)
نکته‏ى قابل توجه آن است که شروع جنگ با تروریسم نه تنها »طالبان« و »القاعده« را از میان نبرد و یا اینکه از حملات تروریستى آنان کاست، بلکه ضمن گسترش تروریسم در منطقه، منجر به ایجاد شعباتى از گروه‏هاى ذکر شده در عراق گردید که این گروه‏ها حملات خود را به سوى اهداف غیر نظامى معطوف داشته‏اند. تروریسم در عراق علاوه بر ایجاد بى‏ثباتى، اهدافى همچون تفرقه افکنى مذهبى را نیز دنبال مى‏نماید. ابومصعب الزرقاوى رهبر )سابق( »القاعده« در عراق، پس از مدت‏ها فعالیت تروریستى در این کشور، در حالى که امکان زنده دستگیر شدنش بود، توسط نیروهاى امریکایى کشته شد. اکنون نیز رهبر جدید این گروه در عراق حملات وسیعى علیه شیعیان و اماکن مقدس آنها به راه انداخته است. بى‏ثباتى در افغانستان و عراق مى‏تواند از دیگر عوامل تثبیت حضور ائتلاف غرب، بخصوص ایالات متحده محسوب گردد؛ زیرا هنور مأموریت امریکا در افغانستان و عراق به پایان نرسیده است.
با اینکه »القاعده« حملات خود را به سرتاسر عراق گسترش داده است، ایالات متحده نتوانسته از فعالیت‏هاى این گروه جلوگیرى نماید و گاهى به نظر مى‏رسد فعالیت گروه‏هاى تروریستى در عراق، دسترسى به اهداف پیش‏بینى شده‏ى امریکا در این کشور را تسهیل مى‏نماید. نفوذ »القاعده« در میان پلیس و نیروهاى نظامى عراقى، تأسیسات شهرى و مراکز مذهبى این فرضیه را به وجود آورده است که آیا گروه‏هاى تروریست عراقى با نیروهاى امریکایى در ارتباط و همکارى‏اند؟
اخیرا روزنامه‏ى کرستین ساینس مانیتور در خصوص روابط پشت پرده‏ى موجود میان کاخ سفید و »القاعده« دست به یک افشاگرى بزرگ زده است. به نوشته‏ى این روزنامه، کلاه‏سبزها و نظامیان امریکایى گروه جدیدى را در عراق به خدمت گرفته‏اند و نام آن را »نیروى مقاومت قانونى« )LRE( گذاشته‏اند. اعضاى این گروه را آشوبگران، برخى نیروى پلیس عراق و عوامل سابق »القاعده« تشکیل مى‏دهند. (22)
فراهم آوردن فرصت براى تروریست‏ها به منظور ایجاد بحران‏هاى محلى و منطقه‏اى در عراق به هدف ضربه زدن به دولت کنونى صورت مى‏پذیرد و حربه‏هایى همچون تفرقه افکنى و درگیرى میان مذاهب اسلامى، تنها توجیهى براى تثبیت حضور آنهاست.

فضاى حیاتى نو، سلطه‏ى جدید

تثبیت منابع راهبردى و دسترسى به فضاهاى حیاتى مورد نیاز موجب مى‏شود قدرت‏هاى بزرگ تمهیداتى بیندیشند که ضمن ایجاد استعمار نو، فعالیت‏ها و اقدامات آنان را شکلى قانونى ببخشد. این در حالى است که در این ارتباطات و تبادلات، کشورهاى ضعیف، که عمدتا کالایى جز مواد خام - که جزئى از سرمایه‏هاى ملى‏شان است - چیزى براى عرضه ندارند، ضعیف‏تر و استعمارگران بزرگ‏تر و قوى‏تر خواهند شد.
ژئوتروریسم نیز بیانگر استفاده‏ى ابزارى از تروریسم )شامل قوانین ضد تروریستى و یا روابط پنهانى با تروریست‏ها( براى دست‏یابى به این فضاى حیاتى است. قرار گرفتن در مناطق حساس و راهبردى جهان و بهره گیرى از منابع ملى کشورها به دلیل مبارزه با تروریسم و یا فرصت دادن به تروریست‏ها براى تشنج آفرینى به منظور تداوم حضور، نشانگر حرکت به سوى نظم نوینى است که ایالات متحده عرضه کننده‏ى آن است.
رهبران امریکا نظم مبتنى بر قدرت را از آن جهت مشروع مى‏دانند که بهترین گزینه در برابر جنگ است؛ چرا که امریکاى قدرتمند قادر خواهد بود محیط بین‏المللى را به گونه‏اى نظم دهد که در بستر تأمین منافع این کشور، نیازهاى دیگر کشورها را هر چند بهره‏مند از قدرت، کمتر تأمین گرداند. (23)
و این امر محقق نخواهد شد، مگر با استقرار و کنترل امریکا در مناطق راهبردى جهان و در نهایت، ایجاد یک سلطه‏ى مطلق جهانى که در آن کشورهاى ضعیف تأمین کننده‏ى ابرقدرت‏ها باشند.

نتیجه‏گیرى

فرایند تکاملى »جهانى سازى« اقتضا مى‏کند که ابرقدرتى همچون امریکا، ضمن حراست و حفاظت از منابع راهبردى خود، در مناطقى که از لحاظ منابع فسیلى غنى هستند )عموما کشورهاى جهان سوم(، یا با ابزارهاى قانونى همچون انعقاد قراردادها و پیمان‏هاى کارتل‏هاى بزرگ تجارى و یا از طریق مبارزه با تروریسم جهانى و سلاح‏هاى کشتار جمعى و نیز استقرار دموکراسى، حضور یابد. این در حالى است که در هر دو حالت، ضمن استعمار سرمایه‏هاى ملى کشورها، بى‏ثباتى نیز پدید مى‏آورد.
مبحث »ژئوتروریسم« در واقع، به این نکته مى‏پردازد که کشورهاى استعمارگر و امپریالیست با استفاده از ابزارهاى قانونى، که سازمان ملل و سازمان‏هاى بین‏المللى در اختیار آنها مى‏گذارند، به بهانه‏ى مبارزه با تروریسم و یا از بین بردن سلاح‏هاى کشتار جمعى و حتى به حداقل رساندن احتمال دست‏یابى کشورى به تسلیحات هسته‏اى، شیمیایى و بیولوژیک، آغازگر جنگ باشند. اما در واقع، استقرار شرکت‏هاى چند ملیتى و نیز امنیتى و بهره بردارى از منابع طبیعى و انسانى کشورى خاص مد نظر قرار مى‏گیرد. ژئوتروریسم جنگ به بهانه‏ى مقابله تروریسم و یا حمایت‏هاى نامحسوس از تروریست‏هاست، ولى در واقع، پى‏گیرى سیاست حضور و استقرار به منظور تأمین فضاى حیاتى امریکا قلمداد مى‏گردد. دلیل این مدعا را مى‏توان در موارد ذیل مشاهده کرد:
1. بى‏نتیجه ماندن جنگ با تروریست‏ها؛
2. افزایش گروه‏هاى تروریستى در منطقه؛
3. تضعیف دولت ملى در عراق؛
4. فساد مالى مقامات امریکایى در عراق؛
5. چپاول منابع نفتى؛
6. گسترش تروریسم در مناطقى که تحت سلطه‏ى امریکا قرار دارند.
هر چند در طول تاریخ بشرى، مبارزه با استعمار و استعمارگرى فراز و نشیب‏هاى بسیارى داشته، ولى مقابله با مظاهر نو استعمار چارچوب‏هاى خاص خود را مى‏طلبد. بنابراین، از مهم‏ترین راه‏ها براى کاهش اثرات استعمار نو، که در قالب »ژئوتروریسم« متجلى شده است، مى‏توان تأکید بر پیوستن به سازمان‏هاى منطقه‏اى و بین‏المللى براى ایجاد مشروعیتى جهانى، به منظور محکوم نمودن تروریسم و سلاح‏هاى کشتار جمعى را عنوان کرد. ملى کردن منابع استعمار شده همچون نفت، گاز و یا معادن معدنى توسط دولت مردمى و سپردن آن به متخصصان داخلى و یا بهره گیرى از توانمندى‏هاى علمى و تجهیزاتى کشورهاى متحد و دوست، در پرتو ایجاد ارتش ملى و پلیس متعهد براى حفاظت و حراست از این گونه مکان‏ها، مى‏تواند از دست‏اندازى استعمارگران بکاهد. استفاده از نیروهاى سیاسى و فشار افکار عمومى براى پذیرش طرح‏هاى چند مرحله‏اى براى خروج نیروهاى اشغالگر نیز مى‏تواند مؤثر واقع شود. مذاکره، معامله و یا اخذ تدابیر مناسب سیاسى و یا نظامى در رویارویى با گروه‏هاى تروریست و پیکارجو از دیگر روش‏هاى برقرارى ثبات و آرامش است. با این حال، نمى‏توان از نقش بسزاى علماى شیعه و سنى و نیز دیگر قومیت‏ها در ایجاد وحدت اسلامى به منظور دست‏یابى به انسجامى فراگیر غافل ماند. »سازمان کنفرانس اسلامى« به عنوان یکى از نهادهاى پر اهمیت در جهان اسلام، مى‏تواند تأثیر بسزایى در برقرارى صلح و همچنین تبادل اطلاعات و راه‏کارهایى براى خروج نیروهاى خارجى از منطقه داشته باشد.

پی‌نوشت‌ها:

1- کارشناس ارشد جغرافیاى سیاسى و مشاور سیاسى مرکز تحقیقات و مطالعات سپاه استان گیلان.
2- اندیشه‏هاى ژئوپلیتیک در قرن بیستم، ص 21.
3- اندیشه‏هاى نو در فلسفه‏ى جغرافیا، ج 1، ص 82.
4- ژئوپلیتیک در قرن بیست و یکم، ص 7.
5- اندیشه‏هاى ژئوپلیتیک در قرن بیستم، ص 31
6- همان.
7- جغرافیاى سیاسى و سیاست جغرافیایى، ص 164.
8- فرهنگ جغرافیاى سیاسى، ص 543.
9- ژئوپلیتیک در قرن بیست و یکم، ص 10.
10- اندیشه‏هاى نو در فلسفه‏ى جغرافیا، ج 2، ص 87.
11- فرهنگ روابط بین‏الملل، ص 191.
12- اندیشه‏هاى نو در فلسفه‏ى جغرافیا، ج 1، ص 239 - 240.
13- اندیشه‏هاى نو در فلسفه‏ى جغرافیا، ج 1، ص 24.
14- احساس محاصره - ژئوپلیتیک اسلام و غرب، ص 36.
15- دانشنامه‏ى سیاسى، ص 30.
16- برخى از متفکران و محققان غربى فلسطین اشغالى را نمود بارز این مورد مى‏دانند.
17- کتاب امریکا ویژه‏ى دکترین امنیت ملى امریکا، ص 317.
18- ایران و تروریسم، ص 54.
19- استراتژى امپریالیسم در هزاره‏ى سوم، ص53.
20- کتاب امریکا ویژه‏ى دکترین امنیت ملى امریکا، ص 316.
21- امریکا در افغانستان، ص 63.
22- رسالت.
23- سیاست خارجى امریکا در آسیا، ص 42.